سفرنامه و روز اول مهد
سلام سروشا جوني . بعد چند روز تعطيلي اومدم شركت . ساعت 9 و من دلم برات تنگ شده . تعطيلات عيد فط رفتيم همدان خيلي خوب بود . از غار عليصدر كه خيلي خوشت اومد با اينكه سردت شده بود . اصلا فكر اينجاشو نكرده بودم فقط خداروشكر شلوار برمودا همرام بود كه تنت كردم . شالم رو هم دراوردم پيچيديم دورت و من مانتومو كشيدم رو سرم (مانتو عبايي) و تمام مسير بغل بابا اميم بودي تا سردت نشه . كوچولوي ناز من . روز اول يه كم بد خلقي داشتي كهبخاطر خواب كم ديشبت بود . تو مسير رفتمون رفتيم مسلم آباد خونه عمه جون و مزاحم ايشون و بچه هاشون شديم . شب خيلي خوبي شدبخصوص كه دو تا دختر كوچولو هم بودن يكي شش ساله يكي سه ساله و با سروشا كلي جور شدن . آخر شب ما خوابيده بود...
نویسنده :
ليلا
9:14